بغض و فریادِ سکوت در حنجره دودِ سیگاری که دیگر یار نیست من در آغوشم کِشَم آن را، ولی . خوب دانم تیغِ او بیکار نیست با هزاران اشک بر لب گویَمَش هر که را خواهی تو دیگر یار باش فرقِ من را عاقبت حس میکنی بعدها در اَسفِ یک تکرار باش با هزاران یار بر رَه ها رَوی من رها در راهِ پیمودنِ درد تو به اوجِ قلهی یک همهمه داد خواهم زد که او با تو چه کرد؟!! آرمانِ من نگاهِ عاشقَت آرمانِ من دو جان در کُلِ جام آرمانت یا فنا بود و وصول آرمانهامان به جان ها نابهکام آه از شاید که مرگ هم اکتشافِ دیگری باشد
درجستجوی علت بد حالی ات باشی
چنگی به قرص ،مشت به مشت
تو ,یار ,آرمانِ ,باش ,ها ,یک ,دیگر یار ,آرمانِ من ,با هزاران ,زد که ,با تو
درباره این سایت